سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ

طاهر
با سلام در این وبلاگ اماده ی تبادل لینک با همه هستیم کسانی که مایل به تبادل لینک می با شند مارا با عنوان -------پیامک کده ------ لینک کنند بعد در بخش نظرات خبر بدهند تا انها را لینک نماییم با تشکر مدیر سایت
RSS Feed
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 53650

پیامک کده
یکشنبه 89/6/28 :: 1:37 صبح ::  نویسنده : طاهر      

جک واس ام اس باحال (2)

 

 

 

دو تا آفریقایی با یه نفر سومی وسط بیایون بودن در همین حال و هوا بودن که یدفعه آفریقایی یه چراغ جادو پیدا می کنه.

بعد غوله می یاد بیرون و به آفرقایی میگه یه آرزو کن.

آفریقایی میگه: منو سفید کن.

تا اینو میگه سومی میزنه زیر خنده آفریقایی میگه: چیه برای چی میخندی؟

سومی گفت: همینجوری.

بعد غوله به آفریقایی دومیه گفت: تو چی می خوای؟

آفریقایی گفت: منم سفید کن .

دوباره سومی میزنه زیر خنده .

آفریقایی گفت برای چی میخندی؟

سومی باز گفت: همینجوری.

نوبت سومی میشه. غوله ازش می پرسه: تو چی می خوای .

سومی میگه: این دوتا رو سیاه کن.

یه روز یکی می خواسته سوار آسانسور بشه میبینه اونجا نوشته: ظرفیت 12 نفر.

میگه: ای وای خدا! حالا اون 11 نفر رو از کجا بیارم!؟

 

ه یارو بشاگردش میگه: قربون دستت، برو عقب ماشین ببین چراغ راهنما ماشین کار میکنه یا نه.

شاگرد میره عقب ماشین، میگه: کار میکنه، کار نَمیکنه، کار میکنه، کار نَمیکنه...!

مسافر به مدیر هتل: "آقا اتاق من پر از مگس است!"

مدیر هتل:"نگران نباشید یک ساعت دیگر وقت ناهار است همه ی آنها به رستوران هتل می آیند."

گدا: آقا تو رو خدا به من هزار تومن خوبین برم ناهار بخورم.

یارو: پول نمیدم، ولی بیا بریم برات یه پرس غذا بگیرم.

گدا: نه نخواستم، امروز واسه هزار تومن تا حالا شیش بار ناهار خوردم!

معلم تاریخ: آهای… تو که با اون قد بلندت ته کلاس وایسادی و بر و بر منو نگاه میکنی بگو ببینم اسکندر مقدونی کی بود؟

طرف: نمیدونم.

معلم تاریخ: کی ناصرالدین شاه را کشت؟

طرف: نمیدونم.

معلم تاریخ: پس تو با این وضعت چطوری میخوای امتحان تاریخ خوبی؟

طرف: من که نمیخوام امتحان خوبم من اومدم بخاری کلاس را تعمیر کنم.

یه دهاتیه پا میشه میاد تهرون میره سوار تاکسی میشه میگه در بست. راننده هم قبول میکنه.

وقتی میاد پیاده شه یه ده تومنی میزاره کف دست راننده و میره.

راننده داد میزنه: آقا…بقیه ش؟؟؟

دهاتیه میگه: بقیه ش مال خودت!!!

یارو تو جبهه پشت ضد هوایی بوده میزنه یه هواپیما رو میندازه. خلبانه با چتر نجات میپره بیرون، یارو میگه: بچه ها در رین صاحابش اومد!

 وسط شهر یه  چاله بوده، ‌هی ملت می‌افتادن توش، ‌زخم و می‌شدن. میان تو شهرداری یک جلسه برگذار می‌کنن که واسه این مشکل یک راه حلی پیدا کنن.

یکی از مهندسا پا میشه میگه: یافتم! ما یک آمبولانس می‌گذاریم بغل این چاه، ‌هرکی افتاد توش رو سریع ببره بیمارستان. ملت همه هورا می‌کشن..آفرین!

یک مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق که همتون نفهمید!‌ آخه اینم شد راه حل؟! ملت میگن، خوب تو میگی چی‌کار کنیم؟ یارو میگه: بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بیمارستان، که خوببخت جون داده ما باید یک بیمارستان کنار این چاه بسازیم، که همه بهش سریع دسترسی داشته باشن! ملت دیگه خیلی سر حال می شن، کف می‌زنن سوت می‌کشن، که ایول بابا تو چه مخی داری!‌

یهو یه مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق هرچی بهمون میگن، حقمونه! آخه این شد راه حل؟! این همه خرج کنیم یک بیمارستان بسازیم کنار چاه که چی بشه؟ مردم تعجب می‌کنن،‌ میگن: خوب تو میگی چیکار کنیم؟ یارو میگه: بابا این که واضحه، ما این چاهو پر می‌کنیم، میریم نزدیک همه بیمارستانها یک چاههای زیادی حفر می کنیم!

روزی ملا به در خانه ی همسایه رفت و از او درخواست یک دیگ را نمود. همسایه ظرف را داد.

بعد از چند روز بعد ملا دیگ را به همراه یک دیگچه آورد.

همسایه با تعجب پرسید که دیگچه دیگر چیست؟

ملا پاسخ داد که دیگ یک دیگچه زایید و همسایه با خوشحالی پذیرفت.

چند روز بعد دوباره ملا دیگ را درخواست کرد همسایه به امید زاییدن دیگ، دیگ را به او داد و مدتی گذشت و ملا دیگ را نیاورد.

همسایه برای دریافت دیگ خود را به در خانه ی ملا رسانید و دیگ خود را درخواست کرد.

اما ملا با گریه پاسخ داد که دیگ مُرد.

همسایه با تعجب پرسید مگر دیگ می میرد؟

ملا گفت: این بار هم مانند بار قبل دیگ در حال زاییدن بود که سر زا مرد!!!!!!

یک روز یکی دو تا دزد می گیره زنگ می زنه به 220

غضنفر داروخونه داشته، یک روز جلو در مغازه بزرگ مینویسه: سوسک کش جدید رسید.

بعد یک مدت یکی میاد تو داروخونه میگه: ببخشید، جریان این سوسک‌ کش جدید چیه! این خونه ما رو سوسک گرفته!

غضنفر میگه: این دارو خیلی جدیده و بازدهیش هم تضمینیه شما این دارو رو میریزید تو یک قطره چکون، بعد کشیک میکشید تا سوسکها رو بگیرید هر سوسک رو که گرفتید، در روز سه نوبت (صبح و ظهر و شب) تو هر چشمش دو قطره ازین دارو میچکونید، بعد از یک مدت سوسکها کور میشن و خودشون از گشنگی میمیرن .

یارو میگه: خوب آخه اگه سوسکها رو بگیریم که همونجا درجا می‌کشیمشون.

غضنفر میره تو فکر، بعد یک مدت میگه: آره خوب، ازون راهم میشه !!




موضوع مطلب : اس ام اس جدید، اس ام اس عاشقانه جدید، اس ام اس غمگین جدید، اس ام اس رومانتیک عاشقانه، پیامک عاشقانه غمگین و رمانتیک، sms عاشقانه، اس ام اس لاو جدید، sms asheghane، اس ام اس دلبری، اس ام اس love، اس ام اس دلگیری، پیامک جدید داغ روز، اس ام اس عاشقانه ملوس